بعضي از افرادي كه اهل چت كردن هستند از اينكه با ID ديگران وارد ياهو مسنجر شوند و شوخي كوچكي با Add List افراد بكنند بدشان نمي آيد.

 

براي اينكه Password آخرين كسي را كه از ياهو مسنجر استفاده كرده به دست ياوريم بايد:

 

از منوي Start گزينه Run را انتخاب كنيد

كلمه ي Regedit را تايپ كنيد تا داخل محيط ويرايش ريجستري شويد

پنجره ي Registery Editor  باز ميشود كه از قسمت سمت چپ پنجره به آدرس زيردر ريجستري برويد :

HKEY_CURRENT_USER\Software\Yahoo\Pager

سپس از قسمت سمت راست گزينه ي Save Password را بيابيد و روي آن دو بار كليد كنيد در قسمت Value Data عدد 100 را تايپ كنيد و OK بزنيد حالا ياهو مسنجر را نگاه كنيد آخرين ID و Password ID را خواهيد ديد می توانيد باآن LOGIN بشويد.

براي فهميدن پسوورد فرد قرباني كه به صورت ستاره اي و يا نقطه ي سياه براي شما در ياهو مسنجر به نمايش در آمده است ميتوانيد از برنامه هاي مخصوص نمايش پسوورد استفاده كنيد.

شما ميتوانيد اين كار را در كافي نت ها هم انجام دهيد و با ID كسي كه قبل از شما كار كرده وارد ياهو مسنجر شويد حتي اگر فرد پسوورد ياهو مسنجر را Save نكرده باشد.

البته ممكن است در كافي نت ها براي رجيستري پسوورد داده باشند و با تايپ فرمان Regedit در قسمت Run به پيغام Error برخورد كنيد , در اين صورت ميتوانيد از فرمان Regedt32 به جاي فرمان Regedit استفاده كنيد.

در آخر كار براي برگرداندن تنظيمات به حالت اول به جاي عدد 100 كه در قسمت قبلي داده بوديد عدد 0 را قرار دهيد.

 

 منبع: http://www.urmiahack.blogfa.com/

از همه جا

۱.این عکسها خیلی با حاله حتما ببینین (کلیک کنید)

۲.

تنهای تنهام

تو اگر میدانستی، چه زجری دارد، خنجر از دست عزیزان خوردن،
از منه خسته نمی‌پرسیدی

ای مرد چرا تنهایی...

به خاطرتو...

پرسید: به خاطر کی زنده هستی؟

با اینکه دلم می خواست با تمام وجودم داد بزنم به خاطر تو

بهش گفتم : به خاطر هیچکس

پرسید: پس به خاطر چه چیز زنده هستی؟

با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو

با یک بغض غمگین گفتم : به خاطر هیچ چیز

ازش پرسیدم : تو به خاطر چی زنده هستی؟

در حالیکه اشک در چشمانش جمع شده بود گفت : بخاطر کسی که به خاطر هیچ زنده است

خاطره های سرد
 
 
بود شمعي در غم پروانه اي  
 
 روشن و تنها به فکر چاره اي 
 
   شاپرک پروانه اي در فکر او     
 
  آتشي در جان او افکنده بود      
 
   درد پروانه ز درد شمع بود         
 
        شمع هم از درد پروانه فروزان گشته بود
 
 

تقاضا

A Man to God

Man:"Give me a bag full of money, a job and a vehicle full of girls"

God replies:"Tataastu"
and then....

... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .


. . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .
... . . .




Made him a bus conductor of
BEST,ladies special bus!

moral: Requirement specification should be CLEAR-CUT  ........

داستان جالب

اين كه اين داستان واقعيه، سياسيه، كنايه ايه يا نويسنده اش علاقه ي زيادي به فيلم Crash يا ورژن ايرانيش (تقاطع) داره رو نمي دونم ولي كلاً داستان جالبيه.... يعني بدك نيست .... يعني در واقع اي ي ي بهتر از هيچيه ... بابا چه مي دونم ! از نظر من كه خوب بود ... خواستين بخونيدش ... ولي اگه مي خونين تا آخرش بخونين .
 
ماجراي كارت سوخت در اولين روز سهميه بندي
 
 
 
شبه (شب مي باشد). با پسر كوچيكتون كه تو سالن پذيرايي مشغول بازيه تنها هستين. چند لحظه بعد شما تلاش مي كنين پرده ي سنگين پنجره رو كه تازه شستينش، نصب كنين. صداي پسرتون رو مي شنوين كه مي گه : « عمو ...!». توجهي نمي كنين. چند لحظه بعد دوباره پسرتون صدا مي زنه : «عمو...تيليزوون!». بر مي گردين و مي بينين كه پسرتون نشسته و تلوزيون تماشا مي كنه. شبكه خبر گزارش مستند برخورد با اشرار رو پخش مي كنه. چيزي كه مي بينيد باور نمي كنين ... مطمئن هستين هيچ شباهت ظاهري رخ نداده و فرد دستگير شده، برادر شوهرتونه! حتي پيراهني كه شب تولدش بهش هديه داده بودين به تن داره. سرتون گيج مي ره. تعادلتون رو از دست مي دين و از طبقه ي 23 ووم به پايين سقوط مي كنين ...
 
پليس تو خيابون به سرنشيناي يه خودروي پرايد مشكوك مي شه. پرايد به فرمان ايست پليس توجهي نمي كنه و با سرعت فرار مي كنه. اما چند لحظه بعد در انتهاي يه كوچه ي بن بست متوقف مي شه. سرنشيناي پرايد كه زورگير مسلح هستن، پياده مي شن و يكي از شرورها از شدت ترس، چند تا گلوله هوايي شليك مي كنه، تا پليسا به اونها نزديك نشن...
 
چند ثانيه بعد جنازه ي شما مي افته رو سقف پرايد ...
 
يه خبرنگار به عنوان يك خريدار كراك، به محل اختفاي يكي از مواد فروشاي شهر مي ره. اما خيلي زود اشرار متوجه مي شن كه اون خريدار نيست و براي جمع آوري اطلاعات به اونجا اومده. اونها ابتدا خبرنگار رو داخل دستشويي حبس مي كنن و بعد تصميم مي گيرن درس خوبي بهش بدن. در همين لحظه چند تا پليس نقاب دار وارد مخفيگاه اشرار مي شن و اونها رو دستگير مي كنن. يكي از مامور ها با ديدن مردي كه تو دستشوييه، به اون دستبند مي زنه. خبرنگار از مامورها خواهش مي كنه كه هويت اونو بررسي كنن. نيم ساعت بعد مركز اطلاع رساني نيروي انتظامي تاييد مي كنه كه فرد مورد نظر خبرنگار حوزه ي مواد مخدر يه خبرگزاريه. خبرنگار در همون لحظه آزاد مي شه اما نمي دونه كه گزارشگرهاي تلوزيون از اون تصوير گرفتن!!!... اون با پوشيدن پيراهن زشتي كه همسر برادرش شب تولدش به اون هديه داده بود، قصد داشت با خريدن مقداري كراك، يه گزارش جنجالي بنويسه، اما خيلي زود لو رفت...
 
اون وقتي به خبرگزاري مي ره متوجه مي شه كه يه محموله ي بزرگ مواد مخدر در مرز هاي شرقي كشور كشف شده. برادر شوهرتون براي تهيه خبر و گزارش به اونجا اعزام مي شه. در ميان راه، سيم كارت موبايلش مي سوزه و كسي نمي تونه باهاش تماس بگيره و خبر فوت شما رو بهش بده ...
 
گزارش پزشكي قانوني تاييد مي كنه كه شما پس از سقوط از ساختمان مورد اصابت گلوله قرار گرفتيد اما در هر صورت بر اثر سقوط از ارتفاع فوت مي كرديد...
 
موبايل راننده تاكسي زنگ مي زنه و يكي از همسايه ها بهش خبر مي ده كه همسرش دچار حادثه شده. راننده تاكسي با عجله به طرف خانه اش رانندگي مي كنه. در ميان راه متوجه مي شه كه بنزين اتوموبيلش داره تموم مي شه. شوهرتون خودشو به نزديك ترين جايگاه سوخت رساني مي رسونه اما اپراتور پمپ ميگه كه بنزين از امشب سهميه بندي شده و تا زماني كه تعرفه جديد وارد سيستم پمپ ها نشه، جايگاه تعطيله. راننده تاكسي مي گه كه بايد خيلي سريع به خونه بره، اما اپراتور پمپ مي گه كه دستگاه ها غير فعال هستن و كار نمي كنن. شوهرتون بايد چمدون هاي يه مسافر خارجي رو به هتل برسونه و نمي تونه ماشين رو با چمدونا ول كنه و با يه ماشين ديگه به خونه بره. او دوباره به جايگاه پمپ بنزين ديگه اي مي ره اما اونجا هم تعطيله و ماموران شركت نفت مشغول وارد كردن تعرفه جديد به پمپ ها هستن. اون با اضطراب پشت فرمون مي شينه و منتظر مي مونه. يه ساعت بعد جايگاه باز مي شه و مي تونه بنزين بزنه. اسپنسر رو داخل باك مي ذاره اما بنزين ازش نمي ياد. اپراتور پمپ مي گه: «بايد اول كارت هوشمند سوختتون رو داخل دستگاه بذارين». شوهرتون كارت سوختش رو همراش نداره و راننده ي ديگه اي هم تو جايگاه نيست كه بشه ازش قرض كرد...
 
در مراسم ختم تون شايعه مي شه برادر شوهرتون در طرح برخورد با اشرار دستگير شده، در بازجويي ها همدستانش رو لو داده، اشرار هم براي گرفتن انتقام، شبانه برادر اون رو با منفجر كردن پمپ بنزين پارك ساعي به هوا فرستادن و شما رو هم با گلوله به قتل رسوندن ...
 
در هر صورت، خدا بيامرزتتون.
 
 
منبع : همشهري
 
 
مي گويند زندگي مانند قصه ي مرد يخ فروش است. مردي كه از او پرسيدند: فروختي؟ و او گفت: نخريدند اما تمام شد.

Good Morning!!! frndz

 There is a place in the HEART where THOUGHTS become WISHES

And WISHES become DREAMS ! .

It's a place where anything is possible

If we only BELIEVE .

There are 6 things to believe in for a happy, successful life:

Believe in your FAITH ..... GOALS ..... LOVE ..... FAMILY ..... FRIENDS...

And most importantly,

Believe in YOURSELF!

Have a  Good   Ahead

  • جایگاه ایران در رتبه بندی وب سایت های دانشگاهی (0)
  • کاربران اينترنت ايران بدنبال تغييرنام درياي عمان (1)
  • تصاوير جالبترين مجسمه هاي دنيا (0)
  • ادامه بدشانسي هاي کريمي در آلمان (0)
  • تصاويري از ديدار جنجالي خاتمي و جان كري (5)
  • نقشه منتشره در مورد میزان شادی در کشورهای مختلف جهان (27)
  • به نظر شما پايتخت فرهنگي ايران کجاست؟ (24)
  • Farsitube نسخه فارسی you tube (15)
  • جالبترین صندوق پستیهایی که تا حالا دیدین! (30)
  • میلیونها سند تاریخی آمریکا آنلاین شد (18)
  • تصاويز زنده از کربلا (37)
  • 15 فواره برتر جهان (43)
  • موتور جستجوی ویکی پدیا راه افتاد (21)
  • سايت اختصاصی بهنوش بختياری (98)
  • عکس های بسیار زیبای تلسکوپ فضایی هابل (43)
  • عکس تبلیغاتی حمایت بارسلونا از یونیسف (50)
  • وقتی سایت وزارت ارشاد هک می شود (57)
  • قیاس احمدی نژاد با بن لادن توسط «بیلد» و سکوت ابهام آمیز سفارت ایران (45)
  • 70 میلیون با نام «محمد» در جهان (35)
  • سردشت

    یک سایت بسیار زیبا:

    http://alane.bappy.com

    کلیپهای فلاش کردی،عکس مناظر زیبای سردشت و کردستان،مطالب خواندنی،تصاویر ویدئویی از مناظر سردشت با حجم کم،جک،شعرو...

    Image hosting by TinyPic

    سخن روز:

    هیچکس لیاقت اشک های تو را ندارد و
    کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک
    ریختن تو نمی شود

     

    آرشیو سخنان قبلی

    جک امروز:

    دو تا برادره آخره شر بودن و پدر محل رو درآورده بودن، ديگه هروقت هرجا يك خراب كاريي ميشده، ملت ميدونستن زير سر اين دوتاست. خلاصه آخر بابا ننشون شاكي ميشن، ميرن پيش كشيشِ محل، ميگن:‌ تورو خدا يكم اين بچه‌هاي مارو نصيحت كنيد،‌ پدر مارو درآوردن. كشيشه ميگه: ‌باشه، ولي من زورم به جفتِ اينا نميده، بايد يكي يكي بياريدشون. خلاصه اول داداش كوچيكه رو ميارن، كشيشه ازش ميپرسه: پسرم، ‌مي‌دوني خدا كجاست؟ پسره جوابشو نمي‌ده، همين جور در و ديوار ر و نگاه مي‌كنه. باز يارو مي‌پرسه: پسرجان، مي‌دوني خدا كجاست؟ دوباره پسره به روش نمياره. خلاصه دو سه بار كشيشه همينو مي‌پرسه و پسره هم بروش نمياره، آخر كشيشه شاكي ميشه، داد ميزنه: بهت گفتم خدا كجاست؟! پسره مي‌زنه زير گريه و در ميره تو اتاقش، در رو هم پشتش مي‌بنده. داداش بزرگه ازش مي‌پرسه: چي شده؟ پسره ميگه: بدبخت شديم! خدا گم شده، همه فكر مي‌كنن ما برش داشتيم
    جدید

         سردشت

     

     لینک بده، لینک بگیر.   عادلانه است نه؟

    به من ایمیل بفرستید تا به شما لینک بدم: siacssbu2005@yahoo.com

    لوگوی سایت:

     

    نظر یادتون نره!

    منتظرم

    شعر و موسیقی

    مریم حیدرزاده و آلبوم جدید جهان

    روش آرایشگرها برای اثبات وجود خدا

    ادامه نوشته

    دانلود موزیک های جدید دنیا



    آخه چطور دلت اومد

    بارون

    دلداده

    گلم

    هوا بد شد

    اون که رفته

    راه عشق

    شیرین و فرهاد

    سری دیگه از جدیدترین موزیک های ایرانی.....

    آهنگ جدید و زیبای احسان خواجه امیری:                                        نامه

    ..............................................................................................................

     اینم آهنگ جدید و شاد پژمان:                                                    ای شیطون

    ..............................................................................................................

     اینم آهنگ جدید هاتف:                                                                  زن آمد

    ..............................................................................................................

     اینم آهنگ جدید و ریمیکس روزبه و امیر:                                            برو

    ..............................................................................................................

     اینم آهنگ جدید و زیبای شاهرخ:                                                     قصه

    ..............................................................................................................

     اینم آهنگ جدید سعید محمدی:                                                 یادت هست

    ..............................................................................................................

    اینم آهنگ محال شادمهر ... جدید به سبک ترنس        دانلود محال (سبک جدید

    دو آهنگ جدید

    آهنگ جدید مهسا و شهرام کاشانی به نام یه زره دوسم داشته باش

    دانلود کیفیت ۱۲۸

    آهنگ جدید محمد امین به نام گل همیشه نازم (خیلی توپه)

    دانلود کیفیت ۱۲۸

    آلبوم دی جی افشین             شیتونی

    01 Dj Afshin - Aroosak

    Download

    02 Dj Afshin - Parizad

    Download

    03 Dj Afshin - SHEYTOUNI Download
    04 Dj Afshin - rOYAYE mAHAL Download
    05 Dj Afshin - Dj Afshin & Dj Nima Download
    06 Dj Afshin - Bayad Beram Download
    07 Dj Afshin - Bache Download
    08 Dj Afshin - Havaye To Download
    09 Dj Afshin - Shabhaye Bandar

    آلبوم جدید و زیبای فرامرز آصف

     

    وای وای

    عروس مهتاب

    شهر آواز

    چایی چایی

    قشنگ روزگار

    خبرچین

    یار دبستانی

    گل فروش

    مامانم اینا

    وای وای (Instrumental)

    ---------------------------

    مهدی مقدم (خیلی بد شد) ۱۲۸

    دانلود

    --------------------------

    فرامرز آصف (دموی آلبوم روزگار قشنگ) ۶۴

    دانلود

    آلبوم جدید و فوق العاده زیبای بهزاد به نام وعده

     

    وعده

    شوق پرواز

    زهره

    لیلا

    منم من (تار و آواز)

    جوونی

    منم من

    فتالو

    با تو

    شوق پرواز (Instrumental

      آلبوم جدید علیرضا فرد

    Track1

    Track2

    Track3

    Track4

    Track5

    Track6

    آلبوم بسیار زیبای آرش دلفان به نام چالوس رو

    آرزو

    با تو بودن

    بخت

    با تو میگم

    به من بگو

    بی خیال

    فقط با تو

    نرو از پیشم

    تموم شده

    قصه

    یادمه

    آلبوم زیبا از شهاب بخارائی

    تقدیر

    پشیمونی

    رقیب

    قلب من

    گل سرخ

    منو بشناس

    لحظه

    صخره سکوت

    یک آهنگ بسیار زیبا از Galvanize feat Q-Tip به نام x-chemical_brothers

    اگه دانلود نکنید از دستتون رفته)

    song

    دانلود

     آهنگ تک ستاره سامان با ورژن جدید (تکنو) هیچ جا نیست حتما دانلود کنید خیلی قشنگه

    www.avkmusic.tk

    دانلود ورژن جدید آهنگ تک ستاره : سامان

    آلبوم لیدا

    اینم كل آهنگ هایي که لیدا تا حالا اجرا کرده...

    عسلک

    شهر عشق

    اما

    به یاد تو

    قلب دفتر

    ما به هم نمی رسیم

    دمو(آلبوم)

    آلبوم جدید و کامل دیجی نگار

    دوستان اینم كل آهنگ هاي دي جي نگار

     

    Tak-Music.Tk---Tehroon.org

    اي خداي مهربون

    قائم موشك

    همين حالا بگو

    يه كمي دوسم داشته باش

    نگار - همین حالا بگو

    نگار و آرمین - قایم موشک

    مهران زاهدی - به سوی تو (موزیک تیتراژ پایانی سریال اولین شب آرامش)

    پریسا و پارسا(گروه آبی) - نه

    شهاب اصفهانی - بی تو نمیشه

    ریو - خورشید روشن (راک)

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar

    www.avkmusic.tk

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 01 Hamsar

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 02 Asrare Azalr

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 03 Daryacheye Noorr

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 04 Tobehr

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 05 Ghataie dar Mahvarr

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 06 Darighar

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 07 Violin Ba Pianor

    Behzad Khosh Mashreb - Hamsar - 08 Afsoonr

    بهزاد آلبوم وعده
     

    | ‌Behzad | Vade | Coming Soon

    وعده

    شوق پرواز

    زهره

    لیلا

    منم منم

    جوونی

    با تو

    فاطلو

    شوق پرواز 

    www.avkmusic.tk

    گل هیاهوی

    فدای سرت۱

    داوای داوای

    پاپ کرن

    آدم فروش

    تو رو میخوام

    برو دیگه دوستت ندارم

    فدای سرت ۲

    ژينا

    واسه چي

    دنيا مثل تو نداره۲

    باور كن

    هوس

    اون با من

    حالا واي واي

    دنيا مثل تو نداره

    آهنگ دی جی نگار با هم خوانی آرمین به نام قایم موشک

      دانلود موزیک ویدیو

    ویدیو همین حالا بگو از دی جی نگار

      دانلود موزیک ویدیو

    آلبوم عاشق ترین از کورس


     

    گفت وگو با تنها پزشك درمان مصدومان شيميايى در بمباران سردشت

    گفت وگو با تنها پزشك درمان مصدومان شيميايى در بمباران سردشت
    من ماندم
    بنفشه سام گيس
    138459.jpg
    در جنگ ايران و عراق جمع بيشمارى «ماندند» و بسيارى «رفتند». آنها كه ماندند اما، بعدها پرونده خاطره ماندنشان به بايگانى «اقدامات انجام شده» فرستاده شد تا «ثبت» شود. از جمله آنها كه مانده بود دكتر حسن سقط فروش بود. پزشك جوان سال هاى ۶۵ و۶۶ كه امروز متخصص قلب است و آن زمان در كسوت سربازى داوطلب. زمانى كه شهر سردشت هدف بمباران شيميايى قرار گرفت، آن پزشك جوان ۲۹ ساله در آن شهر مشغول به خدمت بود. تنها پزشك متخصص درمان مصدومان شيميايى كه در شهر حضور داشت. روز ۷ تيرماه ،۱۳۸۴ پس از گذشت ۱۸ سال از پايان جنگ، سقط فروش در سالروز بمباران شيميايى سردشت به اين شهر آمد. در حالى كه خاطره آخرين حضور خود را در مقابل ميكروفن ضبط صوت با صداى بلند به ياد مى آورد و از شهرى مى گفت كه امروز از نو ساخته شده اما دل مردمانش همچنان شكسته است. سقط فروش از خيابان هاى شهرى گذشت كه جوانانش او را نمى شناختند و غريب اش مى پنداشتند. در هيبت مسافرى كه براى خريد آمده است و او در همان چند خيابان نه چندان طولانى شهر به دنبال سالن واليبال مى گشت كه ۱۸ سال پيش، نقاهتگاه شده بود، سالن واليبال پشت فرماندارى، با ۷۰ تخت...
    •••
    •۱۸ سال پيش، زمانى كه سردشت بمباران شيميايى شد شما به عنوان تنها پزشك متخصص درمان مصدومان شيميايى در شهر حضور داشتيد. شرايط شهر چگونه بود و شما چطور به اين منطقه اعزام شديد؟
    من از يك ماه پيش از بمباران به عنوان پزشك شيميايى اعزام شدم. داوطلبانه درخواست كرده بودم كه از بيمارستان بقيه الله تهران به منطقه شمال غرب كشور منتقل شوم و يادم هست كه روز اول با درخواست من مخالفت شد اما من دلايلى براى خودم داشتم و بالاخره موافقت شد و آمدم. داخل شهر هيچ آمادگى براى مقابله وجود نداشت گرچه تعداد جمعيت هم كم بود. چون انتظار نداشتيم كه شهرها و مناطق مسكونى بمباران شيميايى شود. ما در منطقه اى واقع در ۱۵ كيلومترى سردشت به سمت مرز عراق موسوم به «هاوار سليمان» امكانات شيميايى مان را مستقر كرده بوديم كه شامل داروهاى شيميايى، كيت هاى تشخيصى، حمام هاى صحرايى و اورژانس پزشكى شيميايى بود. امكانات در آنجا مستقر شده بود تا در صورت بمباران شيميايى، مصدومان سريعاً حمام كنند تا مانع از جذب بيشتر آلودگى شود و بلافاصله آنژيو كت و سرم تيوسولفات سديم تزريق شود. داخل شهر هم سالن واليبال پشت  فرماندارى به عنوان نقاهتگاه با حدود ۷۰ تخت آماده شده بود.
    •اشاره كرديد كه انتظار نمى رفت شهر بمباران شيميايى شود. زمان، زمان جنگ بود و سردشت هم يك شهر مرزى بود كه اين احتمال نمى بايد دور از ذهن باشد كه منطقه مسكونى بمباران شيميايى شود.
    بله، سردشت هر روز در معرض بمباران قرار داشت چون تمام هواپيماهايى كه وارد ايران مى شدند، در بازگشت بمب  هاى اضافى شان را در سردشت مى ريختند و اين يك روال عادى بود اما واقعاً انتظار بمباران شيميايى نداشتيم.
    •شما در روزهاى پيش از بمباران شيميايى در سردشت چه مى كرديد؟
    صبح ها به نيروهاى بسيج و امداد، آموزش مى داديم و بعدازظهرها هم با همكاران پزشك مشغول درمان مصدومان و بيماران معمولى بوديم. اما روز بمباران، حدود ساعت ۴ بعدازظهر من روى يكى از تخت هاى داخل سالن نقاهتگاه مشغول استراحت بودم. چند نفر از نيروهاى بسيج هم بودند. ناگهان صداى انفجار آمد اما صدا آن قدر گنگ بود كه فكر كرديم خارج از شهر است. يك آمبولانس در اختيار من بود. سوار شدم و از مقابل مغازه رنگ فروشى كه بمب در آن افتاده بود رد شدم. مغازه خراب شده بود و دود غليظى از پنجره هاى شكسته مغازه بيرون مى آمد. به نظر مى رسيد كه مغازه تركش خورده و فكر من به بمباران شيميايى نرفت. به بيمارستان رفتم و آنجا صحبت از بمباران شيميايى بود. متاسفانه كيت هاى تشخيصى هم در منطقه آوارسليمان بود و بنابراين نمى توانستيم از ظاهر بيماران، مصدوميت شيميايى را تشخيص بدهيم. بلافاصله به طرف نقاهتگاه حركت كردم. دو سرباز نگهبان مقابل فرماندارى بودند كه حالتى خواب آلوده داشتند و به شدت وحشت زده بودند. آنها را سوار آمبولانس كردم و به داخل نقاهتگاه بردم. در فاصله اى كه ماسك و لباس هاى محافظ را پوشيدم و به سراغ دو سرباز برگشتم ديدم كه تاول ها بر بدن آن دو سرباز ظاهر شده بود و تازه آن زمان فهميدم كه منطقه با گاز خردل شيميايى شده است. چون تا آن زمان نمى دانستيم كه گاز خردل يا اعصاب استفاده شده است. بلافاصله به نيروهاى سپاه اعلام كردم كه به مردم بگويند شهر بمباران شيميايى شده است. آن زمان حدود ۲۰ دقيقه از انفجار مى گذشت.
    •بعد از بمباران شيميايى، چه مدت لازم است تا آلودگى در سراسر شهر منتشر شود يا افراد بتوانند خود را از آلودگى حفظ كنند؟
    در مورد گاز خردل تا زمانى كه بمب خنثى نشده اثر آن در منطقه باقى مى ماند. من بيمارى داشتم كه تا ۴۰ روز بعد از بمباران سالم بود اما روز چهلم به خانه شان رفته و لباس هاى روز اول بمباران را شسته بود و بلافاصله آلوده شده بود. متاسفانه گاز خردل، گاز سنگين و ماندگارى است و بيشترين صدمه را وارد مى كند.
    •به روز بمباران برگرديم. زمانى كه با ديدن تاول ها بر پوست بدن آن دو سرباز به بمباران شيميايى با گاز خردل اطمينان پيدا كرديد...
    متاسفانه تعداد نيروهاى كمكى و آموزش ديده ما كم بود. و بدترين مشكل اين بود كه آب تنها حمامى كه بين فرماندارى و نقاهتگاه قرار داشت قطع شد و بنابراين ما از امكان شست وشوى اوليه براى مصدومان هم محروم شديم و متاسفانه تمام افرادى كه وارد نقاهتگاه شدند به دليل وضعيت لباسى كه بر تن داشتند سريعاً ظرف ۵ دقيقه آلوده شدند. يادم مى آيد كه در دو، سه ساعت اوليه تعدادى از مسئولان شهر براى آمارگيرى به نقاهتگاه آمده بودند و متاسفانه همگى آلوده شدند. كمبود امكانات كار ما را بسيار سخت كرده بود. وضعيت دارويى خوب بود اما به خصوص به افرادى نياز داشتيم كه تزريق وريدى بلد باشند و تزريق سرم تيو سولفات سديم هم حداقل ،۵ ۶ دقيقه وقت مى گرفت.
    138477.jpg
    •وضعيت روحى شما در ساعات اوليه پس از بمباران چگونه بود؟
    تا يك ساعت بعد از بمباران كه نيروهاى كمكى از شهر آمدند، من از مردم درخواست مى كردم هر فردى را مى شناسند كه بتواند تزريق وريدى انجام دهد به نقاهتگاه بياورند. حال روحى خوبى نداشتم و احساس تنهايى شديدى پيدا كرده بودم علاوه بر آنكه هيچ كس نمى دانست كه تا نيم ساعت بعد چه خواهد شد. چه بلايى برسرمان مى آيد، آيا ما هم شيميايى مى شويم يا نه، تعداد مصدومان چقدر افزايش مى يابد و...متاسفانه مشكل اعزام داشتيم. اعزام زمينى از غروب به بعد به هيچ وجه ممكن نبود چون تامين جاده نداشتيم و اعزام از طريق هلى كوپتر انجام مى گرفت و در مجموع تصميم گيرى بسيار دشوار و سخت تر از آن، پاسخگويى به مسئولان استان بود.
    •شما در حين انجام وظيفه، شيميايى شديد. اين اتفاق چگونه افتاد؟
    ما لباس هاى بادگير به تن داشتيم، بيش از حد عرق كرده بوديم و دچار استرس شديد هم بوديم. هواى نقاهتگاه گرم و طاقت فرسا بود. ساعت ۳۰/۱۱ شب دختربچه ۵ساله اى را آوردند. گرفتن رگ براى چنين سنى بسيار سخت است اما بايد انجام مى شد. من ماسك زده بودم تا از مجراى تنفسى آلوده نشوم. اما با داشتن ماسك، گرفتن رگ غيرممكن بود. يك لحظه تصميم گرفتم كه رگ دخترك را بگيرم. ماسك را درآوردم، رگ دختر را گرفتم و تزريق را انجام دادم. حدود ۱۰ دقيقه اى گذشت كه احساس سوزش و تهوع و استفراغ كردم. آلوده شده بودم. همكاران مرا به بيمارستان بردند. حمام كردم و سرم تيو سولفات سديم زدم اما در آن لحظه چشمانم هم دچار سوزش شده بود. يك ساعت از نيمه شب گذشته بود كه قرار شد مرا زمينى و با آمبولانس اعزام كنند. صبح به مهاباد رسيديم. به بيمارستان رفتيم اما كادر بيمارستان اجازه ورود نمى دادند و به شدت ترسيده بودند. من خودم را معرفى كردم و گفتم كه فقط مى خواهم دوش بگيرم، مسئول بخش گفت اگر شما را پذيرش كنيم حتماً به دنبال شما، افراد ديگر هم اعزام خواهند شد. به او اطمينان دادم كه حتى در اين صورت مى توانم دستورات درمانى و دارويى بدهم. بالاخره با اجازه رئيس بيمارستان به من اجازه دادند كه حمام كنم. بعد از آن به اروميه اعزام شدم، سه روز در بيمارستان بسترى بودم و روز چهارم، مسئول بهدارى شمال غرب به عيادتم آمد. هنوز جراحت سوختگى و تاول روى بدنم بود سوزش چشم داشتم و لباس راحتى پوشيده بودم. هنگام رفتن گفت من به سردشت برمى گردم شما كارى ندارى؟ گفتم من هم با شما مى آيم. گفت با اين وضع؟ گفتم شما مسئول من هستى. اگر قبول مى كنى با همين لباس مى آيم، به سردشت برگشتيم و بقيه مجروحان را درمان كردم.
    •چهار روز از بمباران گذشته بود. وضعيت مجروحان، وضع شهر چه تفاوتى با روز اول داشت؟
    من از اهالى شهر شنيدم كه بيشترين صدمه از بابت ناآگاهى بوده است. يكى از مصدومان مى گفت كه مسير انفجار بمب را ۱۰ بار رفت وآمد كرده است. مصدوم ديگرى مى گفت چون قبلاً شنيده بود كه به هنگام بمباران شيميايى بايد حوله مرطوب مقابل صورت بگيرند او هم به محض اطلاع از بمباران شيميايى، در حوض خانه شان استحمام كرده بود در حالى كه آب  حوض كاملاً آلوده بوده است.
    •شما در جريان چه روندى آموزش هاى مراقبت از مصدومان شيميايى را فرا گرفتيد و آيا ضرورتى براى اعزام نيروهاى آموزش ديده به مناطق خاص و در معرض خطر بمباران شيميايى احساس شده بود؟
    پيش از پايان دوره آموزشى و در زمان خدمت سربازى ما به تهران اعزام شديم كه اين اعزام با بمباران شيميايى فاو _دى ماه ۶۵- همزمان شد. تعداد زيادى از مجروحان فاو به تهران منتقل شدند و حداقل سه تا از سالن هاى سرپوشيده ورزشگاه آزادى اشغال شده بود. ما ۷۰ پزشك بوديم كه يك روز بنابر انتخاب يكى از مسئولان رده بالا، من به همراه دو پزشك ديگر به بيمارستان بقيه الله رفتيم كه قرار بود بعدازظهر آن روز مجروحان را به بيمارستان منتقل كنند. آنجا چهار بخش ۶۰ تخته اشغال شد و روز بعد هم يك ICU با ۱۸ تخت داير كردند و فكر مى كنم كه ما ۲۴ ساعته مشغول كار بوديم. مجروحان بسيار بدحال بودند و اكثراً دچار ضايعات ريوى شده بودند. فاو هم با گاز خردل شيميايى شده بود و البته تعداد شهدا به دليل صدمات ريوى بسيار بالا بود. بعد از دو ماه تعداد مجروحان كم شد و از بين ما سه نفر، فقط مرا نگه داشتند كه آن دوران براى من كه پزشك عمومى بودم، تجربه خوبى بود. زيرا متخصصان بنام پوست و ريه در بيمارستان مستقر شدند. بنابراين ما علاوه بر آنچه از كتاب ها ياد گرفته بوديم از تجربه اين اساتيد هم آموختيم. يادم هست كه دكتر روحانى (متخصص پوست) و دكتر مسجدى و دكتر اناركى (متخصص ريه) در بيمارستان حضور داشتند. يكى از تجربيات خوب من اين بود كه فهميدم استفاده از پمادها براى ترميم تاول ها به خصوص در هواى گرم، رطوبت ايجاد كرده و ترميم تاول را به تاخير مى اندازد. در حالى كه مى بايد از داروهاى خشك كننده پوست استفاده شود. متخصصان همان زمان شروع به ساخت اين پمادها كردند.
    •چند وقت در تهران با مجروحان فاو كار كرديد؟
    دو ماه و نيم در تهران بوديم و اواخر اسفند ۶۵ داوطلبانه به اروميه آمدم و ارديبهشت ۶۶ به سردشت اعزام شدم. اما دومين تجربه كار با مصدومان شيميايى، زمان بمباران منطقه اى بين پيرانشهر و عراق بود كه حدود ۶۰ يا ۷۰ مجروح شيميايى كه عمدتاً عراقى بودند به اروميه منتقل شدند و در نقاهتگاه شركت دخانيات بسترى شدند. آن منطقه را هم با گاز خردل بمباران كرده بودند و تجربه من فقط درمان مصدومان با گاز خردل است.
    •اما در دوران جنگ، گاز اعصاب هم استفاده شده بود.
    بله، در جنوب كشور. كه ما از آن گروه مصدومان، فردى را مشاهده نكرديم. البته مى دانستم كه گاز اعصاب روى سيستم اعصاب اثر مى گذارد اما مصدوم، افراد ديگر را آلوده نمى كند. البته سيانور هم دوبار زده بودند كه بلافاصله منجر به مرگ مى شد. ولى گاز خردل آلودگى وسيع در پى داشت.
    •انتقادى كه سال هاى بعد به مسئولان نظامى كشور وارد شد اينكه چرا از آموزش مردم عادى و ساكنان مناطقى كه در معرض خطر بمباران شيميايى قرار داشتند غافل شده و آموزش آنان را در اولويت قرار ندادند.
    من تصور نمى كنم كه مسئولان از بمباران شيميايى منطقه از پيش خبر داشته اند. به هر حال تمام اين شهرها؛ بانه، پيرانشهر، سردشت، ميرآباد و... با عراق مرز مشترك داشتند.
    •فكر نمى كنيد كه مسئولان نظامى نظرشان اين بوده كه اولويت آموزش با نيروهاى نظامى است تا مردم عادى؟
    از آموزش نيروهاى نظامى اطلاعى ندارم. در واقع فقط نيروهايى كه قرار بود با ما كار كنند آموزش ديده بودند كه شامل كادر پرستارى، امدادگران و مسئولان بهداشتى سپاه بودند. واقعيت اين است كه ما به هيچ وجه به بمباران شيميايى مناطق مسكونى فكر نمى كرديم. نه من و نه حتى مسئولان نظامى هم چنين احتمالى نمى دادند. اما آن زمان نيروهاى آموزش ديده هم صدمه ديدند چون به آن آموخته ها عمل نكردند. من هم با وجود آموزشى كه فرا گرفته بودم مصدوم شدم اما چه بايد مى كردم؟ شايد تصميم گيرى در يك مرحله بحرانى و آن هم قرار گرفتن در اولين تجربه عملى و استرس درونى كارى سخت باشد. يا بايد محل را ترك مى كردم يا بايد وظيفه ام را انجام مى دادم... من ماندن را انتخاب كردم.
    •در سال هاى جنگ، ايران در تحريم دارويى قرار داشت. داروهايى كه در آن زمان مصرف مى شد از چه كشورى وارد مى شد و كيفيت اين داروها چگونه بود؟
    ماسك هايى كه در اختيار ما قرار داده بودند محصول آلمان بود. احتمالاً داروها هم از آلمان مى آمد. چون ما توليد داخلى نداشتيم. اما اين داروها در ساعات اوليه به عنوان پادتن عمل كرده و سم وارد شده را خنثى مى كرد مگر اينكه ميزان سم وارد شده خيلى زياد بود كه بافت را از بين مى برد.
    •آثار مصدوميت شيميايى براى خودتان چه بود؟
    تاول هايى در بدنم ظاهر شد كه تاول هاى سوختگى معمولى بود و واقعاً تا ۶ ماه پيش هيچ گاه به عوارض مصدوميت فكر نكردم. حتى تا ۶ ماه پيش كسى از مسئولان نمى دانست كه من شيميايى شده ام تا اينكه همسرم به طور اتفاقى با دكتر خاطرى- از اعضاى انجمن دفاع از قربانيان سلاح هاى شيميايى - آشنا شده و ايشان گفته بود كه دو، سه سال است دنبال من مى گردند. من البته چنين تصورى نداشتم چون خودم را سربازى مى دانستم كه برحسب وظيفه ام در سردشت بوده ام. هر چند كه در سن ۳۵ سالگى سكته كردم و ۴ بار هم آنژيوپلاستى شدم اما هيچ كدام را ناشى از مصدوميت شيميايى نمى دانم.
    •پس از بازگشت از سردشت چه كرديد؟
    من مردادماه به اروميه برگشتم. پيش از خدمت سربازى، در امتحان رزيدنتى شركت كرده بودم و در مردادماه به من خبر دادند كه در امتحان قبول شده ام. بنابراين اسفند سال ۶۶ براى گرفتن تخصص به تهران آمدم. از دانشگاه تهران تخصص قلب گرفتم و دوباره به اروميه بازگشتم.
    •شهر حلبچه چند ماهى بعد از سردشت و در ماه هاى پايانى جنگ ايران و عراق بمباران شيميايى شد. به عنوان يك پزشك آيا حاضر بوديد كه به منطقه دشمن برويد و به مصدومان حلبچه كمك كنيد؟
    همين جا هم مصدوم عراقى مى آوردند. ما پزشك بوديم و بايد درمان مى كرديم. بله، اگر پيشنهاد مى شد، مى رفتم.
    •آيا زمانى كه در سردشت بوديد معناى واژه «بحران» را لمس كرديد؟
    بله، چون انتظار اين فاجعه را نداشتم و آن زمان مفهوم بحران را لمس كردم.
    •پس چرا شهر را ترك نكرديد؟
    من به رفتن از شهر فكر كردم. يك لحظه همان زمانى كه بالاى سر آن دختربچه ۵ ساله بودم. يا بايد مى رفتم يا مى ماندم.
    •اگر مى رفتيد چه مى شد؟
    تا پايان عمر دچار عذاب روحى بودم.
    •چرا بعد از مجروحيت به شهر بازگشتيد؟
    مصدوميت من آنقدر شديد نبود كه مانع از كارم بشود. شايد در خانه ام مى توانستم بيشتر استراحت كنم ولى به عنوان يك پزشك بايد برمى گشتم. من احساس مى كردم كه در سردشت به من نياز دارند و اين بازگشت هم به من صدمه اى نخواهد زد خيلى ها به من تلفن مى زدند و مى گفتند ما رفتيم، خداحافظ...
    •و آن زمان وسوسه نمى شديد كه بگوئيد من هم مى آيم؟
    هيچ گاه، فقط همان يك بار. فقط همان بار به فكرم رسيد كه يا بايد بروم يا بمانم... كه ماندم.
    •در علم پزشكى نفرت جايى ندارد. حداقل براى شما كه بيمار عراقى را هم مثل هموطن خودتان مداوا كرديد. اما لااقل همان زمانى كه آن دختربچه ۵ ساله شيميايى شده را نزد شما آوردند يا زمانى كه خودتان شيميايى شديد آيا احساس نفرت نكرديد؟
    تنفر از چه چيز؟ از نظر من مليت و هويت بيمار فرقى ندارد. براى هيچ پزشكى اگر اسمش «پزشك» باشد...
    •شما بعد از ۱۸ سال به سردشت بازگشتيد. آيا مكان هايى بود كه خاطرات تلخى را براى شما زنده كند؟ احساس تان از تنفس هواى اين شهر جنگ زده كه شما هم در سرنوشت چند روز آن سهيم بوده ايد چيست؟
    آنچه كه در ذهنم باقى مانده بدترين ها است. اگر شيميايى نمى شدم مطمئناً خدمات ارزنده اى براى مصدومان شيميايى ارائه مى كردم.
    •و اين بدترين احساس براى يك پزشك است؟
    بله. چون با وجود كمترين امكانات بايد تصميم مى گرفتم. نمى دانستم چه اتفاقى مى افتد و بر سر هزار راهى قرار داشتم. هيچ گاه فكر نمى كردم كه روزى برسد كه من تنها تصميم گيرنده باشم.
    •بدترين خاطره شما از جنگ چيست؟
    فكر مى كنم يك ساعت بعد از بمباران شيميايى بدترين لحظات زندگى ام در طول جنگ باشد چرا كه با خيل عظيم قربانيان بمباران شيميايى مواجه بودم و مى خواستم بيشتر از آنچه كه در توان دارم در خدمت مصدومان باشم كه متاسفانه چنين نشد و شيميايى شدم.